جدول جو
جدول جو

معنی خجسته بنا - جستجوی لغت در جدول جو

خجسته بنا
(خُجَ تَ / تِ بَ)
لقب اورنگ آباد است که شهری از شهرهای دکن می باشد. (از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خجسته بنا
(خُ جَ تَ / تِ بِ)
بنای خجسته. ساختمان مبارک. بنای خوش فال. ظاهراً در وقت توصیف از ابنیه ای این ترکیب را بکار میبرند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خجسته لقا
تصویر خجسته لقا
(دخترانه)
خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خسته بند
تصویر خسته بند
پارچه، نوار و مرهمی که بر روی زخم و جراحت می بندند، شکسته بند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ جَ تَ / تِ لِ)
خجسته طلعت. خجسته رو. آن که طلعتش خجسته است. آنکه لقایش خجسته است:
مهرگانش خجسته باد چنان
کو خجسته پی و خجسته لقاست.
فرخی.
و در موضع سقاه هر خوش پسری... خجسته لقایی... کمر بر میان بسته. (تاریخ جهانگشای جوینی).
دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا
که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ بَ)
خوش گفتار. میمون گفتار. خوش و مبارک بیان. بیان خوش: زبان خجسته بیان بزمزمه تلاوت قرآن گشوده. (جبیب السیر چ خیام ج 3 جزو 4 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ بُنْ)
آنچه بنیادش مبارک است. ظاهراً در وصف ابنیه بکار میبرند، بگاه توصیف و محض خوش آمد صاحب بنا از بنای او آنرا بدین گونه وصف کنند. خوش بنا
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ بَ)
مبارک سرنوشت. بخت خجسته. بخت مبارک. بخت میمون:
خجسته بخت بر او آفرین کند شب و روز
کند فریشته بر آفرین او آیین.
فرخی.
کسی که چنگ زد اندر خجسته خدمت او
خجسته بخت شد و کام خویش کرد بچنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا